جدول جو
جدول جو

معنی اضافه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

اضافه کردن
افزودن
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
اضافه کردن
يضيف
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اضافه کردن
Add
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
اضافه کردن
ajouter
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
اضافه کردن
menambah
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
اضافه کردن
добавлять
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
دیکشنری فارسی به روسی
اضافه کردن
hinzufügen
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
اضافه کردن
додавати
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
اضافه کردن
dodawać
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
اضافه کردن
添加
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
دیکشنری فارسی به چینی
اضافه کردن
adicionar
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
اضافه کردن
aggiungere
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
اضافه کردن
añadir
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
اضافه کردن
toevoegen
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
اضافه کردن
जोड़ना
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
دیکشنری فارسی به هندی
اضافه کردن
เพิ่ม
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
اضافه کردن
اضافہ کرنا
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
دیکشنری فارسی به اردو
اضافه کردن
যোগ করা
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
اضافه کردن
kuongeza
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
اضافه کردن
eklemek
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
اضافه کردن
加える
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
اضافه کردن
להוסיף
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
دیکشنری فارسی به عبری
اضافه کردن
추가하다
تصویری از اضافه کردن
تصویر اضافه کردن
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اداره کردن
تصویر اداره کردن
گرداندن امور، مدیریت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجازه کردن
تصویر اجازه کردن
تصویب کردن اباحه کردن روا شمردن مباح دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افاده کردن
تصویر افاده کردن
فیس کردن خود گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقاله کردن
تصویر اقاله کردن
به هم زدن ویزاندن بر انگیختن بیع فسخ کردن بیع و شری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشاره کردن
تصویر اشاره کردن
اشارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون راندن دور کردن پاک کردن دور کردن زایل کردن راندن قلع کردن دفع کردن بیرون بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراده کردن
تصویر اراده کردن
خواستن آهنگ کردن یازیدن عزم کردن تصمیم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
نمودن نمایش دادن: نمایش دادن به نمایش گذاشتن فرو آوردن نمودن نمایش دادن در معرض تماشا نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احاطه کردن
تصویر احاطه کردن
پروستن گرد چیزی برآمدن، فرا گرفتن چیزی بطور کامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احاله کردن
تصویر احاله کردن
واگذاشتن ارجاع کردن واگذاشتن حواله دادن حوالت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بمزد گرفتن خانه و ملک یا کالایی را در برابر بهایی باستفاده در آوردن و از آن بهره جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احاطه کردن
تصویر احاطه کردن
گرداندن
فرهنگ واژه فارسی سره